Funny Story of Elevator
The boy asked What is this father! The father never having seen an elevator responded.son ,I have never seen anything like this in my life,I do not know what it is .while the boy and his father were watching with amazement ,a fat,ugly old lady moved up to the moving walls and pressed a button. The walls opened ,and the lady walked between them into a small room .The walls closet,and the boy and his father watched the small numbers above the walls light up sequentially.They continued to watch until it until it reached the last number ,and then the numbers began to light in the reverse order .Finally the walls opened up again and a gorgeous and 24 year old blond stepped out .The father ,not taking his eyes off the young woman ,said quietly to his son,Go get your mother.
داستان جالب آسانسور
پسر میپرسه این چیه؟ پدر که هرگز چنین چیزی آسانسور را ندیده بود جواب داد: پسر من هرگز چنین چیزی توی زندگی ام ندیده ام نمیدونم چیه .در حالیکه داشتند با شگفتی تماشا میکردند خانم چاق و زشتی به طرف در متحرک حرکت کرد و کلیدی را زد در باز شد زن رفت بین دیوارها توی اتاق کوچک در بسته شد.پسر و پدر دیدند که شماره های کوچکی باای لامپها به ترتیب روشن میشدند آنها نگاشون رو شماره ها بود تا به آخرین شماره رسید بعد شماره ها بالعکس رو به پایین روشن شدند سرانجام درباز شد و یه دختر 24 ساله خوشگل بود ازاون اومد بیرون.پدر در حالتی که چشمشو از دختر برنمیداشت آهسته به پسرش گفت برو مادرت را بیار.
منبع : داستان انگلیسی