ایجاد انگیزه برای عکاسی
حاصل عکاسی فقط «عکس» نیست. درواقع، عکسگرفتن نوعی بازی است که نتیجهاش شخصیت و طرزتفکر و موضوعات مهم ما را بهنمایش میگذارد. اگر بخواهیم حاصل عکاسیهایمان تصاویر خیرکنندهای باشد، باید ایدههای خوبی داشته باشیم که بتواند انگیزهی قدرتمندی در ما ایجاد کند و باعث رشد و بالندگی ما شود. هنری میلر نویسندهبودن را اینگونه توصیف میکند:
جذابیتهای زندگی را آنگونه توصیف کن که خود میبینی. مردم، اشیاء، داستانها، موسیقی و… بخشهایی از زیبایی دنیا هستند. فقط کافی است ثروتهای واقعی و ارواح زیبا و افراد دوستداشتنی را درک و خودت را فراموش کنی.
بهنظر میرسد همین توصیف برای عکاسی هم صحیح باشد. باید با دقت بیشتری به دنیای پیرامون خودمان نگاه کنیم و ایدههایی را بیابیم که خیالپردازی و انرژی را در ما تحریک کند.
گاهی گوشدادن به موسیقی یا تماشای آثار هنری یک هنرمند این انگیزه را ایجاد میکند که دوربین بهدست بگیریم و عکاسی کنیم. هرچند گاهی موضوعی که دربارهی آن خوانده یا شنیدهایم با موضوعی کاملا متفاوت خواهد بود که دربارهاش عکاسی میکنیم. مهم نیست انگیزه از کجا سرچشمه میگیرد؛ بلکه مهم این است که نتیجهاش لذتبردن از تلاش برای گرفتن عکسهای بهتر است.
پیتر مکویلیام دربارهی خلاقیت میگوید:
یکی از لذتهای بزرگ زندگی خلاقیت است. در خلاقیت اطلاعات وارد ذهن و درهم آمیخته میشوند و سپس، بهگونهای نوین ارائه میشوند.
در این مقاله، ایدههایی را معرفی میکنیم که آنتونی ایپس، عکاس آنها میگوید در سال گذشته، باعث تغییر زیادی در او شده است. عکسهایی که در اینجا میبینید، در نقاط مختلف دنیا گرفته و توصیفهای هریک از عکسها از زبان عکاس بیان شده است.
۱. تجربههای جدید زمان را کُند میکند
این ایدهی کلی دربارهی انسانها وجود دارد که افزایش سن باعث تندشدن گذر زمان برای انسان میشود و بهنظر میرسد صحیح باشد. وقتی کودکاید، بعدازظهر روز جمعه بسیار طولانی بهنظر میرسد؛ گویی بهاندازهی چندین روز. بااینحال در بزرگسالی، بعدازظهر جمعه بهسرعت سپری میشود.
ازلحاظ علمی دلیل این اتفاق آشنا بودن یا نبودن با محیط است. وقتی با محیط، آداب و رسوم و افراد پیرامونتان آشنا باشید، مغزتان به پردازش اطلاعات کمتری نیاز دارد و درنتیجه، بهنظر میرسد زمان سریعتر میگذرد. درمقابل، وقتی در محیط جدیدی قرار میگیریم، مغز ما اطلاعات بیشتری پردازش میکند و درنتیجه، زمان کُندتر میگذرد.
از دیدگاه من، فقط مکانهای کاملا جدید یا تجربههای کاملا متفاوت نیستند که این اثر را دارند. اتفاقات و تغییرات بسیاری وجود دارند که میتوانند زندگی روزمره شما را تغییر دهند و باعث شوند زمان برای شما کُندتر شود. برای نمونه، اینکه از مسیر متفاوتی به محل کارتان بروید یا از منطقهای از شهر بازدید کنید که تاکنون به آنجا نرفتهاید یا حتی صبح خیلی زود یا شب دیرهنگام از خانه بیرون بروید.
من زمان بسیار زیادی برای عکاسی از سپیدهدم گذاشتهام، نهفقط برای اینکه سپیدهدم بسیار زیبا است؛ بلکه به این دلیل که هنگام سپیدهدم، تقریبا هیچکس بیرون از خانه نیست. بیرون از خانه بودن هنگام سپیدهدم و بدون حضور دیگر افراد جامعه تجربهی بسیار شگفتانگیزی است؛ تجربهای بسیار متفاوت از طلوع زیبای خورشید و تولد روزی جدید. افزونبراین، شبهای بسیاری را بهخاطر دارم که نیمهشب از خانه بیرون رفتهام تا از ماه کامل عکاسی کنم. این تجربه تا ابد در ذهنم باقی خواهد ماند.
شما چه تجربههای جدیدی در هفتهی گذشته داشتهاید؟ مهم نیست چقدر در یک محیط بودهاید یا چقدر با آن آشنا هستید. حتی اگر مدت زیادی در یک محیط بودهاید، بازهم راههایی وجود دارد که تجربههای جدیدی برای خودتان رقم بزنید.
۲. اتفاقات غیرمنتظره برای زندگیتان ایجاد کنید؛ البته در سکوت
میدانیم چقدر مهم است که زندگی را طوری برنامهریزی نکنیم که فقط کار و روزمرگی در آن جای بگیرد و دیگر جایی برای خلاقیت باقی نماند. مدتی پیش عبارتی خواندم که از زاویهای نو به خلاقیت در زندگی نگاه میکرد. مفهوم عبارت این بود که کنارگذاشتن روزمرگی و بیبرنامگی در سکوت، میتواند به زندگی و کارتان خلاقیت ببخشد. عبارتی که خواندم نوشتهی اُرسالا فرانکلین بود:
سکوت تنها به این معنا نیست که صدایی نباشد؛ بلکه میتواند بهمعنای بیبرنامگی هم باشد. ازآنجاکه برنامهای وجود ندارد، تمام آنچه برنامهریزینشدنی است، امکان دارد بهوقوع بپیوندد. بااینحال، چطور ممکن است اتفاقات جدید رخ دهد؟ در دنیایی که همهچیز برنامهریزیشده و مشخص است، اولین قدم برای داشتن اتفاقات جدید این است که قدری راحتتر و بیبرنامهتر با زندگی روبهرو شوید.
معنی این کار این نیست که رویداد خارقالعادهای اتفاق خواهد افتاد؛ اما اگر این قدم را برندارید، میتوانید مطمئن باشید اتفاق جدیدی نخواهد افتاد؛ چون هیچکس وقت آن را ندارد که بتواند اتفاقات جدید را ببیند؛ حتی تفکرات جدید خودش را .
وقتی در پیِ یافتن ایدهای جدید برای عکاسی هستم، در اولین قدم کاری انجام نمیدهم و در سکوت منتظر میمانم. تمام دلمشغولیها و عجلهام در زندگی را کنار میگذارم و اجازه میدهم ذهنم آزادانه بهدنبال ایدههای جدید بگردد. معنی این سکوت آن نیست که کاری انجام ندهیم؛ بلکه به این معنا است که بخشی از کارهای روزمره را تعطیل کنیم؛ کارها و افکاری که ذهن ما را بسیار درگیر کرده است. در این حالت، ایدههای جدید مجال بُروز پیدا میکنند.
۳. کارها را بهتعویق نیندازید؛ چون ممکن است هرگز آن را انجام ندهید
سال گذشته، من و همسر و فرزندانم برای سفری طولانی لندن را ترک کردیم تا پروژههای عکاسی جدید را انجام دهیم. وقتی دربارهی این سفر با آشنایان صحبت میکردم، بسیاری از آنها میگفتند زمانی قصد انجام این کار را داشتهاند و تمام برنامهریزی آن را انجام دادهاند؛ اما درنهایت، نتوانستهاند به آن جامهی عمل بپوشانند. وقتی صحبتهای آنها را شنیدم، ناراحت شدم؛ چون من هم میدانم موانع موجود بر سر راه انجام کارهای دلخواهمان گاهی نفوذناپذیر بهنظر میرسد. علاوهبراین، بسیار ساده است که بگوییم بعدا انجامش میدهیم؛ شاید وقتی دوربین مجهزتر یا زمان یا دانش بیشتری داشته باشم.
بااینحال، میتوان از دید دیگری هم به ماجرا نگاه کرد. اگر زمان داشتن دوربین مجهزتر و زمان یا دانش بیشتر هیچوقت فرانرسد و شما به سنی برسید که دیگر نتوانید سفر کنید، آنوقت چه احساسی خواهید داشت؟ وقتی به گذشته بر میگردید، چه احساسی دربارهی موانع موجود بر سر راه خواهید داشت؟ آیا از این دید بازهم این موانع نفوذناپذیرند؟ اگر اینگونه بیندیشیم، تعداد موانع واقعا نفوذناپذیر را بسیاربسیار اندک خواهیم یافت. جرج برنارد شاو دراینباره میگوید:
مردم همیشه شرایط را مقصر وضعیتی میدانند که در آن هستند؛ اما من به این قضاوت اعتقاد ندارم. تمام مردمی که در دنیا زندگی میکنند، همواره در جستوجوی وضعیتی هستند که موردپسندشان باشد و اگر نتوانند چنین وضعیتی را پیدا کنند، آن را خواهند ساخت.
۴. جَک کَنفیلد: ترس روی دیگر همهی چیزهایی است که میخواهید داشته باشید
ترس بهطور نامحسوس در همهی ابعاد زندگی ما حضور دارد؛ حتی در فعالیتهای خلاقانهای مانند عکاسی. مثلا فرض کنید در خیابان مشغول قدمزدن هستید که غریبهای خوشچهره را میبینید. ابتدا تصمیم میگیرید از او عکس بگیرید. قدری به تصمیمتان فکر میکنید و در آخر، مانعی جلوِ شما را میگیرد. شاید بهجای اینکه تصمیمتان را عملی کنید، بدون عکسگرفتن و با خونسردی از کنار آن غریبه رد شوید و اگرهم در آخر به این نتیجه برسید که آن عکس را بگیرید، این ترس در شما وجود داد که شاید آنقدر به او نزدیک نباشید که بتوانید عکس باکیفیتی بگیرید و شاید خجالت بکشید آنقدر به او نزدیک شوید که بتوانید عکس باکیفیتی بگیرید.
ترس ممکن است به شیوههای مختلفی خلاقیت ما را محدود کند. ممکن است از تمام امکانات دوربینمان استفاده نکنیم؛ چون میترسیم نتوانیم بهدرستی از آن استفاده کنیم یا ممکن است جادهی زیبایی ببینیم که برای عکاسی بسیار مناسب است؛ اما چون نمیدانیم این جاده به کجا منتهی میشود، ترس بر ما غلبه میکند و بهسمت آن مسیر نمیرویم. ممکن است زمانی به این نتیجه برسیم که اگر در خیابانی روی زمین دراز بکشیم و عکس بگیریم، حاصل کار، عکس بسیار زیبایی خواهد شد؛ اما با وجود افراد زیادی حاضر در آنجا، میترسیم این کار را انجام دهیم؛ چون ممکن است از دید آنها دیوانه بهنظر بیاییم.
از دیدگاه من، مشکل اصلی در همهی این وضعیتها ترس است؛ ترس از ناشناختهها، ترس از اشتباهکردن، ترس از ایجاد وضعیت ناگوار یا ترس ازدستدادن چیزی. اگر بتوانیم این نکته را بپذیریم که ترس فقط حسی گذرا است که باید آن را تحمل کنید، وضعیت آسانتر میشود. شما به ترس اجازه میدهید از ذهن شما عبور کند تا بتوانید در ورای آن به زیباییهای دلخواهتان برسید.
این همان اتفاقی است که موقع خطرکردن برایمان میافتد. وقتی میخواهیم خطر کنیم، به این فکر میکنیم که چه چیزی را ازدست خواهیم داد؛ اما بهتر آن است به آنچه بیندیشیم که بهدست خواهیم آورد. برای من در عکاسی، آنچه بهدست میآورم، تصویری است که هیچ فرد دیگری ندارد.
۵. جادوی شگفتی
آنچه برای عکاسی به من انگیزه میدهد، نوعی شگفتی و حیرت است. اگر موقع عکاسی از سوژهام، هیچ هیبت یا حیرتی از آن احساس نکنم، میدانم حاصل کار تصویر خیرهکنندهای نخواهد شد. نیاز نیست این شگفتی یا حیرت بسیار بزرگ و ستودنی باشد؛ بلکه ممکن است ویژگی حیرتآوری باشد. برای مثال، هنگام مشاهدهی زنبوری که بادقت مشغول انجام کارهایش است، نکتهی حیرتانگیز این است که زنبور بهطور ذاتی میداند باید چه کارهایی انجام دهد. همچنین، تلألؤ نور خورشید در عصر هنگام و پس از روز بارانی که کوچهها را روشن میکند. مهم نیست از این اتفاقات حیرتانگیز چه حسی بهدست میآورید؛ چون انسانها ذاتا جذب پدیدههای مختلفی میشوند؛ اما قطعا اگر از دیدن چیزی شگفتزده شوید، مطمئنا تصویر بهتری خلق خواهید کرد.
ییتز دراینباره میگوید:
دنیا مملو از جادوهایی است که بیصبرانه منتظرند آنها را درک کنیم تا بیشتر خودشان را نشان دهند.
بادقت به اطراف خود نگاه کنید. قطعا پدیدههایی خواهید یافت که شگفتی و تحسین شما را برانگیزند.
۶. پیکاسو: الهامبخشی حقیقت دارد؛ اما اگر شما هم برایش تلاش کنید
این جمله بسیار دوستداشتنی است. از دیدگاه من، مهم نیست چقدر تکنیک عکاسی فراگرفتهاید یا دوربین باکیفیت و حرفهای دارید یا چقدر میتوانید از آن استفاده کنید؛ بلکه مهم این است اگر بخواهید پیشرفت کنید، باید در موقعیت عکاسی قرار بگیرید تا بیشتر ببینید. هیچوقت برای موقعیت عالی یا نور شگفتانگیز منتظر نمانید. در روزهایی عکسهای فوقالعادهای گرفتهام که اصلا انتظارش را نداشتم؛ روزهایی که با میل خودم برای عکاسی بیرون رفتهام.
۷. توماس جفرسون: اگر چیزی را میخواهید که تاکنون نداشتهاید، باید انتظار انجامدادن کارهایی را داشته باشید که تاکنون انجام ندادهاید
این عبارت بسیار تأملبرانگیز است؛ چون بسیاری از افرادی که میشناسم و البته خودم، در زندگی خود به رکود و عادات خودمان تمایل داریم. با گذر عمر و افزایش سن، از تجربههای جدید دوری میکنیم و دیگر بهدنبال آنچه نمیگردیم که در ما ایجاد هیجان و شگفتی میکند.
باوجوداین، اگر عاشق عکاسی باشیم، به این معنا است که از دیدن دنیای پیرامون خودمان هیجانزده میشویم. نورهای زیبا، مردم دوستداشتنی، رنگها، سایهها و حالتها در ما ایجاد هیجان میکند و سعی میکنیم این دنیای بینهایت را در عکسهای زیبا خلاصه کنیم.
افرادی هستیم که میخواهیم دنیا را ببینیم؛ اما نمیخواهیم فقط از آن عبور کنیم؛ بلکه میخواهیم آن را کشف کنیم. بههمیندلیل، سعی میکنم این عبارت را در ذهنم حفظ کنم تا همیشه برای انجام کارهایی تلاش کنم که توانش را ندارم. نتیجه این کار آن خواهد بود که رفتاری مانند عکاس خواهم داشت.
منبع: زومیت