پرستوی سفید

  بار اوّل که او را گم کردم، چیزی از او نمی‌دانستم. خانه‌اش را بلد نبودم. شماره تلفن‌اش را نداشتم. همین‌که این‌ها برایم ناشناخته بودند، هر روز امید داشتم که بالاخره یک‌جای این شهر پیدایش می‌کنم. دلخوش بودم که اگر هم پیدایش نکنم می‌توانم مطمئن باشم که کلاً از این شهر رفته‌. نمی‌دانستم کجاست و […]